تکهای از بهشت
سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۵ ب.ظ
شبی که بیرونِ خانه سوزی سرد از استخوانهای عابران امان میبرید و داخل خانه به مدد بخاری کنج اتاق گرمایی فرحبخش را به خانواده هدیه میداد، من میدیدم تکهای از بهشت را که مانند آبشاری به داخل کاسهی بلورین سرازیر شده بود. مادرم بود و همهی ما چهار نفر بر گِردش... مادرم انارهای سرخ را در کاسهای بلورین دانه میکرد... مادرم، تکهای از بهشت را دانه میکرد. آن شب به هر یک از ما از دستان مادرم تکهای از بهشت رسید... شبی که بیرونِ خانه سوزی سرد از استخوانهای عابران امان میبرید.
- ۹۳/۰۷/۲۹